نامه امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ به نامه معاویه

فيض الإسلام، الكتب 17، ، صفحة 863
(17) (و من كتاب له ( عليه‏السلام ) (إلى معاوية جوابا عن كتاب منه إليه)
وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لَأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ
وَ أَمَّا قَوْلُكَ (إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ) أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ
وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ
وَ أَمَّا قَوْلُكَ (إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ) فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ
وَ لَبِئْسَ الْخَلَفُ خَلَفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ
وَ فِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ
وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ‏

__________________________________________________ 864
الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ
فَلَا تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً وَ لَا عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا وَ السَّلَامُ

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه(ارفع)، صفحة 945
17 از نامه‏ هاى آن گرامى است در پاسخ نامه ‏اى كه معاويه براى امام (عليه السلام) نوشته بود
اما اين كه از من خواسته‏ اى تا شام را به تو واگذار كنم. من امروز چيزى را به تو واگذار نمى‏ كنم كه ديروز از تو منع نمودم
و امّا حرف تو كه گفته‏ اى « جنگ باعث مى‏ شود كه عرب از بين برود و نيم نفسى از آنها باقى نماند » بدان هر كه در راه حق كشته شده راهش به سوى بهشت است و آنكه باطل او را نابود ساخته راهش به سوى جهنم است.
و اين كه گفته‏ اى ما هر دو در جنگ مساوى هستيم اين طور نيست چون تو نسبت به كارت دو دل هستى ولى تلاش من بر اساس يقين است. ولى دلبستگى و حرص مردم شام در بدست آوردن دنيا از دلبستگى و حرص مردم عراق به آخرت بيشتر نيست.
اما اين كه گفتى « ما فرزندان عبد مناف هستيم » درست است و لكن اميه همانند هاشم نيست و حرب همانند عبد المطّلب نمى‏ باشد و ابو سفيان همانند ابى طالب نيست و مهاجرين همانند آزاد شدگان به دست اسلام و رهبر اسلام نمى‏ باشند و آنكه داراى نسبى صحيح است مثل آنكه نسبى گمنام دارد نمى‏ باشد و آنكه در راه حق گام بر مى‏ دارد همانند آنكه در راه باطل قدم مى‏ زند نيست و آنكه ايمان در قلبش نفوذ كرده با آنكه اهل دغل بازى است يكسان نمى‏ باشد
و چه قدر بد است آن فرزند كه پيرو پدر شود و به دنبال او به آتش جهنم رود.
و از اين گذشته فضيلت نبوت هم در دست ماست كه به وسيله آن عزيزان بى‏ جهت را خوار و آنهايى را خوار بودند عزيز كرديم.
تا آنجا كه پروردگار قوم عرب را گروه، گروه داخل دين خويش كرد و اين امت چه از

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه (ارفع)، صفحة 947
روى دلخواه و چه از روى اكراه اسلام اختيار كرد و شما يا از روى ترس و وحشت و يا به خاطر رسيدن به دنيا اسلام را پذيرفتيد و اين در زمانى بود كه نخستين مسلمانان در قبول اسلام از شما جلو بودند و مهاجرين از ديگران سبقت گرفتند
بنا بر اين اى معاويه: براى خود از شيطان نصيبى مگذار و او را بر نفس خويش مسلط نكن.

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه (ارفع)، صفحة 949

با شما در شادی و غم و اندیشه