همه‌ی نوشته‌های ملا

نامه امیر المؤمنین علیه السلام در پاسخ به نامه معاویه

فيض الإسلام، الكتب 17، ، صفحة 863
(17) (و من كتاب له ( عليه‏السلام ) (إلى معاوية جوابا عن كتاب منه إليه)
وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لَأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ
وَ أَمَّا قَوْلُكَ (إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ) أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ
وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ
وَ أَمَّا قَوْلُكَ (إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ) فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ
وَ لَبِئْسَ الْخَلَفُ خَلَفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ
وَ فِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ
وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ‏

__________________________________________________ 864
الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ
فَلَا تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً وَ لَا عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا وَ السَّلَامُ

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه(ارفع)، صفحة 945
17 از نامه‏ هاى آن گرامى است در پاسخ نامه ‏اى كه معاويه براى امام (عليه السلام) نوشته بود
اما اين كه از من خواسته‏ اى تا شام را به تو واگذار كنم. من امروز چيزى را به تو واگذار نمى‏ كنم كه ديروز از تو منع نمودم
و امّا حرف تو كه گفته‏ اى « جنگ باعث مى‏ شود كه عرب از بين برود و نيم نفسى از آنها باقى نماند » بدان هر كه در راه حق كشته شده راهش به سوى بهشت است و آنكه باطل او را نابود ساخته راهش به سوى جهنم است.
و اين كه گفته‏ اى ما هر دو در جنگ مساوى هستيم اين طور نيست چون تو نسبت به كارت دو دل هستى ولى تلاش من بر اساس يقين است. ولى دلبستگى و حرص مردم شام در بدست آوردن دنيا از دلبستگى و حرص مردم عراق به آخرت بيشتر نيست.
اما اين كه گفتى « ما فرزندان عبد مناف هستيم » درست است و لكن اميه همانند هاشم نيست و حرب همانند عبد المطّلب نمى‏ باشد و ابو سفيان همانند ابى طالب نيست و مهاجرين همانند آزاد شدگان به دست اسلام و رهبر اسلام نمى‏ باشند و آنكه داراى نسبى صحيح است مثل آنكه نسبى گمنام دارد نمى‏ باشد و آنكه در راه حق گام بر مى‏ دارد همانند آنكه در راه باطل قدم مى‏ زند نيست و آنكه ايمان در قلبش نفوذ كرده با آنكه اهل دغل بازى است يكسان نمى‏ باشد
و چه قدر بد است آن فرزند كه پيرو پدر شود و به دنبال او به آتش جهنم رود.
و از اين گذشته فضيلت نبوت هم در دست ماست كه به وسيله آن عزيزان بى‏ جهت را خوار و آنهايى را خوار بودند عزيز كرديم.
تا آنجا كه پروردگار قوم عرب را گروه، گروه داخل دين خويش كرد و اين امت چه از

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه (ارفع)، صفحة 947
روى دلخواه و چه از روى اكراه اسلام اختيار كرد و شما يا از روى ترس و وحشت و يا به خاطر رسيدن به دنيا اسلام را پذيرفتيد و اين در زمانى بود كه نخستين مسلمانان در قبول اسلام از شما جلو بودند و مهاجرين از ديگران سبقت گرفتند
بنا بر اين اى معاويه: براى خود از شيطان نصيبى مگذار و او را بر نفس خويش مسلط نكن.

ترجمه‏ روان‏ نهج‏ البلاغه (ارفع)، صفحة 949

bahname.ir یکی از وبسایتهای دفتر کل ایمیل ملا است

به وبسایت بَه نامه bahname.ir خوش آمدید! این وبسایت یک رسانه بر خط غیر اختصاصی است، که اشخاص می توانند از این وبسایت نشانی ایمیل خریداری نمایند. همچنین می توانند از 69 وبسایت دیگر از وبسایتهای دفتر کل ایمیل ملا نشانی ایمیل خریداری نمایند. برای اطلاعات بیشتر به وبسایت یا الله مراجعه فرمایید.

http://www.yallah.ir/ وبسایت یاالله دفتر کل ایمیل ملا. جهت ملاحظه لمس یا کلیک فرمایید.

پیام مرجع عاليقدر اعلم علماء و استاد الفقهاء حضرت آية الله العظمى حاج شیخ حسین مظاهری مدّ ظلّه العالى به چهارمین همایش اهل قلم

پیام معظم له به چهارمین همایش اهل قلم

«تجلیل از مؤلفان حوزۀ علوم اسلامی در استان اصفهان»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله الّذی علّم بالقلم، علّم الإنسانَ مالم یعلم، و صلّی الله علی من هو الإسم الأعظم، محمدٍ النّبی الخاتم، و علی آله اهل بیت الجود و الکرم، الرّافعین بأنوارهِم أستار الظُّلَم.

قال اله العظیم فی کتابه الکریم: «و اذکر فی کتاب إدریسَ إنّه کان صدیقاً نبیّاً و رفعناه مکاناً علیّاً».  

از آن روز که ادریس نبی، علی نبیّنا و آله و علیه السلام- که بنا بر روایاتِ پیامبر مکرّم صلّی الله علیه و آله و سلّم نخستین کسی است که با قلم، نوشته است- قلم را بر دست گرفت، تا آن لیلۀ مبارکۀ قدر، که تابش نخستین اشعۀ وحی بر قلب مطهّر خاتم پیامبران،‌با تکریم و گرامی داشت قلم، آغاز گردید، تا چهارصد سال پس از هجرت، که قلمِ با فضیلت سیّد شریف رضی رضوان اله تعالی علیه، صحیفه ای را از مجموعۀ کلمات گهربار امیرالمؤمنان و مولای متّقیان علیه الصلوة و السلام رقم زد که به حقّ،نهج البلاغه و أخ القرآن نام گرفت، و تا به امروز که در عصر انفجار اطّلاعات، در حوزه علمیۀ کهن یک هزار سالۀ اصفهان، از صاحبان قلم در عرصۀ اسلامی، تجلیل می شود و تا همیشۀ دنیا و بلکه تا دامنۀ قیامت که زمان رسیدگی به اعمال یکایک آدمیان فرا می رسد، این «قلم» است که از جایگاهی برجسته و برتر و مکانتی به همتا و یگانه برخوردار است.

در عظمت و فضیلت قلم، همین بس که امام جعفر بن محمد الصادق علیه افضل الصّلوات و التّحیات تصریح فرموده اند که «إن اوّل ما خلق الله القلم فقال له اُکتب فکتب ما کان و ما هو کائن إلی یوم القیامة» تحلیل این روایت شریف در کنار دیگر روایاتِ این باب که خلقِ اول بودن را بیان فرموده است، این سخنِ بلند عارفانِ متألّه را تأیید می کند که قلم،‌مظهر بارزِ علمِ تفضیل و همان عقل اول و روح اعظم است، از آن جهت که واسطۀ بین حقّ و خلق در ایصال و انتشار علوم و معارف است. بی سبب نیست که خداوند سبحان در قرآن کریم هم به قلم، سوگند یاد می کند و هم به آنچه با قلم می نویسند. «ن و القلم و ما یسطرون». اهمیّت و برجستگی این سوگند الهی هنگامی آشکار تر می شود که ظرفِ زمانی نزول این آیاتِ مبارکات را مدّ نظر آوریم و بدین نکتۀ مهمّ توجه نماییم که در آن روزگار، نه تنها در محیط جهالت زده و عقب افتادۀ حجاز، که محیط حاکمیّت نادانی و فقرِ فراگیرِ فرهنگی و اجتماعی بود،‌بلکه در دنیای متمدّن آن دوران نیز، قلم و ارباب قلم نه قدر می دیدند و نه بر صدر می نشستند. در چنین فضای سرد و بی روحی، خورشید عالمتابِ قرآن کریم، همواره با آغاز یک حرکتِ دامنه دار علمی و فرهنگی، از مشرقِ پاک و نورانی پیامبر رحمت و معرفت، طلوع کرد و ارواح یخ زدۀ انسان گرفتار در چنگال جهالت و ضلالت را با انوار گرما بخش خود، حیاتی تازه بخشیده و همان پیامبر الهی در همان فضای خاص تصریح فرموده که صریر اقلام علماء و صدای گردش قلم های دانشمندان، حجاب ها را پاره می کند و به پیشگاه با عظمت خداوند سبحان، منتهی و نائل می گردد و مداد علما بر دماء شهدا، برتری و فضیلت دارد.

از جایگاه رفیع قلم و ارباب با فضیلت آن در کتاب و سنّت که بگذریم، نقش بی بدیل قلمِ در تاریخ بشریّت تا بدانجاست که قلم با پیدایش خود، دوران تاریخ را از دوران ما قبل تاریخ، جدا می کند و دوران تاریخ بشر، از زمانی آغاز می گردد که خط، اختراع شده و انسان توانایی در دست گرفتن قلم را پیدا کرده است و ماجرای زندگی خود را بر صفحات، ثبت گردانیده و از خود، ما یسطرون به یادگار نهاده است.

این همه، ضرورت تشکیل این مجمع با شکوه و نظائر آن را به خوبی تبیین می کند و چنانکه قرآن مجید نیز به ما می آموزد، تجلیل و تکریم اصحاب علم و ارباب قلم، حرکتی نشأت گرفته از خداوند تعالی است که «یرفعِ الله الّذین امنوا منکم و الّذین اوتوا العلم درجات».

اینجانب ضمن تقدیر و تشکر صمیمانه از اهتمام بلندی که از چهار سال پیش تاکنون برای برگزاری همایش اهل قلم به ابتکار دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان، استمرار یافته است، نکاتی را به اقتضاء ضرورت، بیان می کنم.

1- گرچه در عرصۀ علوم اسلامی از عهد حضور حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین تا به امروز، ارباب قلم، رسالتی بزرگ را به انجام رسانیده اند، ولی بدون تردید، شرایط دنیای معاصر، اقتضای تلاشی نو و جدی و برنامه ریزی شده برای تدوین نوین و ترویج هر چه گسترده تر معارف والای اسلامی را دارد و در این میان نقش نویسندگان و مؤلفان حوزه علوم اسلامی، نقشی خطیر و سنگین است. نمی توان بدون مجهز شدن به قدرت علمی و توانِ فکری در این عرصۀ پر مسئولیت، قدم نهاد. قلم اندازی کردن و خلق آثاری که با غفلت و اهمال و بی ما یگی و کم مایگی همراه است، نه تنها خدمت به دین و علوم الهی و اسلامی نیست که حقّاً مایۀ سرافکندگی برای صاحبان آن و اسباب زحمت برای خوانندگان است. امیر بیان، امام علی بن ابیطالب علیه السلام، قلم را گویاترین و روشن ترین نماد یک انسان، قلمداد می فرماید و تصریح می کند که «قَلمُکَ أبلَغُ ما ینطق عنک»  از این جهت بر همۀ کسانی که در حوزۀ تألیف علوم و معارف اسلامی قصد خدمت و فعالیّت دارند، فرضِ عینی است که ابتداءً به طور جدّی به ارتقاءِ سطح علمیِ خود، همّت گمارند و بدانند که با چند سال تدرّس و تعلّم ظاهری و مطالعه چندکتاب علمی و بدونِ جهادِ بی وقفه علمی و درکِ اساتید فن، نه دستاوردی برای خود و نه ره آوردی برای جامعه اسلامی نخواهند داشت و بلکه در بسیاری از موارد، باعث زیان و آسیب به اسلام و مسلمین خواهند شد و این، بی شک گناهی نابخشودنی است.

2- یکی از آفت های مهمّ نویسندگان، رونویسی کردن آثار پیشین است. این آفت بزرگ ریشه در فقر نظریّه پردازی و نظریّه سازی و تکیه صرف بر نظریه های مشهور و تفکّر ترجمه ای دارد و اگر ما به دنبال گسترش مرزهای دانش و نهضت تولید علم و فکر هستیم، باید بدانیم که این جنبش، با تکرارِ مکرّرات و رونویسی کردنِ آثار دیگران، عملی نمی شود. بنابراین تقویت بنیان های پژوهشی و تحقیقاتی در حوزه‌های علمیّه و دانشگاه ها برای دستیابی به فضایی که در آن نظریه پردازی علمی و نه ارائه آراءِ بی پایه و بی مایه و سُست، رواج پیدا کند امری لازم و ضروری است.

3- شرط لازم برای تأثیرگذاری و نفوذ کلامِ مؤلفّان و نویسندگان علوم الهی، «إخلاص و صداقت» است. اخلاص رنگ خداست که «صبغة الله و مَن أحسن من الله صبغه» و «صداقت» یک رنگیِ گفتار و کردار و یگانگی قول و فعل است که نه تنها عامل تأثیر سخن در مخاطبان، بلکه زمینه سازِ رشد و ترّقی انسان و ترفیع او به درجاتِ عالیۀ و إلهیّه است: «و اذکر فی الکتاب إدریس إنه کان صدیقاً نبیاً و رفعناه مکاناً عَلیّاً».

از خداوند خالق قلم، با تضرّع و إبتهال مسألت می کنیم که به همۀ ما و به یکایک نویسندگان علوم الهی، إخلاص در عمل و صداقت در قول و فعل را مرحمت فرماید و ما را از حاملان و مروّجانِ حقیقی علوم و معارف اسلامی قرار دهد.

بار دیگر از همۀ دستگاه ها و متصدّیانی که در برگزاری این همایش، نقش و اهتمام داشته اند و از نویسندگان و مؤلّفان شرکت کننده و از داوران و متصدّیان گرامی، بالأخص از دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان و به ویژه از مدیر محترم این دفتر، صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم و مزید توفیقات آنان را در خدمت به اسلام و معارف والای اسلامی، از پیشگاه حضرت حق متعال خواستارم.

                                                                                                         

                                                           و السلام علیکم و علیهم و رحمه الله و برکاته

24 ذی العقده الحرام 1428 مطابق با 14/آذر/1386

                                                       حسین مظاهری

سلام بر دنیای نامه های خوبی که به ما رسیده. حدود یکصد هزار نامه

سلام بر دنیای نامه های خوبی که به ما رسیده.

حدود یکصد هزار نامه تا به حال به دفتر شادی و غم و اندیشه رسیده است. تعدادی از آنها در آینده در همین وبسایت منتشر خواهد شد.

ابتداء دو نامه مهم به جهت تیمن و تبرک نقل میکنم. این دونامه می تواند الگویی برای نامه نگاری ما باشد.

بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج‏53 ؛ ص162

4- ج، الإحتجاج‏ وَ كَتَبَ إِلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَيْضاً فِي سَنَةِ ثَمَانٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ كِتَاباً سَأَلَهُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أُخْرَى كَتَبَ فِيهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ وَ أَدَامَ عِزَّكَ وَ كَرَامَتَكَ وَ سَعَادَتَكَ وَ سَلَامَتَكَ وَ أَتَمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ زَادَ فِي إِحْسَانِهِ إِلَيْكَ وَ جَمِيلِ مَوَاهِبِهِ لَدَيْكَ وَ فَضْلِهِ عَلَيْكَ وَ جَزِيلِ قِسْمِهِ لَكَ وَ جَعَلَنِي مِنَ السُّوءِ كُلِّهِ فِدَاكَ وَ قَدَّمَنِي قِبَلَكَ إِنَّ قِبَلَنَا مَشَايِخَ وَ عَجَائِزَ يَصُومُونَ رجب [رَجَباً] مُنْذُ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ أَكْثَرَ وَ يَصِلُونَ شَعْبَانَ بِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ رَوَى لَهُمْ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ صَوْمَهُ مَعْصِيَةٌ فَأَجَابَ قَالَ الْفَقِيهُ ع-[1] يَصُومُ مِنْهُ أَيَّاماً إِلَى خَمْسَةَ عَشَرَ يَوْماً ثُمَّ يَقْطَعُهُ إِلَّا أَنْ يَصُومَهُ عَنِ الثَّلَاثَةِ الْأَيَّامِ الْفَائِتَةِ لِلْحَدِيثِ أَنْ نِعْمَ شَهْرُ الْقَضَاءِ رَجَبٌ وَ سَأَلَ عَنْ رَجُلٍ يَكُونُ فِي مَحْمِلِهِ وَ الثَّلْجُ كَثِيرٌ بِقَامَةِ رَجُلٍ فَيَتَخَوَّفُ إِنْ نَزَلَ‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 163

الْغَوْصَ فِيهِ وَ رُبَّمَا يَسْقُطُ الثَّلْجُ وَ هُوَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ وَ لَا يَسْتَوِي لَهُ أَنْ يُلَبِّدَ شَيْئاً مِنْهُ لِكَثْرَتِهِ وَ تَهَافُتِهِ هَلْ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ فِي الْمَحْمِلِ الْفَرِيضَةَ فَقَدْ فَعَلْنَا ذَلِكَ أَيَّاماً فَهَلْ عَلَيْنَا فِي ذَلِكَ إِعَادَةٌ أَمْ لَا فَأَجَابَ ع لَا بَأْسَ بِهِ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ الشِّدَّةِ وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ يَلْحَقُ الْإِمَامَ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَيَرْكَعُ مَعَهُ وَ يَحْتَسِبُ تِلْكَ الرَّكْعَةَ فَإِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا قَالَ إِنْ لَمْ يَسْمَعْ تَكْبِيرَةَ الرُّكُوعِ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَعْتَدَّ بِتِلْكَ الرَّكْعَةِ فَأَجَابَ ع إِذَا لَحِقَ مَعَ الْإِمَامِ مِنْ تَسْبِيحِ الرُّكُوعِ تَسْبِيحَةً وَاحِدَةً اعْتَدَّ بِتِلْكَ الرَّكْعَةِ وَ إِنْ لَمْ يَسْمَعْ تَكْبِيرَةَ الرُّكُوعِ وَ سَأَلَ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَ دَخَلَ فِي صَلَاةِ الْعَصْرِ فَلَمَّا أَنْ صَلَّى مِنْ صَلَاةِ الْعَصْرِ رَكْعَتَيْنِ اسْتَيْقَنَ أَنَّهُ صَلَّى الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ كَيْفَ يَصْنَعُ فَأَجَابَ ع إِنْ كَانَ أَحْدَثَ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ حَادِثَةً يَقْطَعُ بِهَا الصَّلَاةَ أَعَادَ الصَّلَاتَيْنِ وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ أَحْدَثَ حَادِثَةً جَعَلَ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَخِيرَتَيْنِ تَتِمَّةً لِصَلَاةِ الظُّهْرِ وَ صَلَّى الْعَصْرَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هَلْ يَتَوَالَدُونَ إِذَا دَخَلُوهَا أَمْ لَا فَأَجَابَ ع إِنَّ الْجَنَّةَ لَا حَمْلَ فِيهَا لِلنِّسَاءِ وَ لَا وِلَادَةَ وَ لَا طَمْثَ وَ لَا نِفَاسَ وَ لَا شَقَاءَ بِالطُّفُولِيَّةِ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ‏[2] كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ فَإِذَا اشْتَهَى الْمُؤْمِنُ وَلَداً خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ حَمْلٍ وَ لَا وِلَادَةٍ عَلَى الصُّورَةِ الَّتِي يُرِيدُ كَمَا خَلَقَ آدَمَ ع عِبْرَةً وَ سَأَلَ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً بِشَيْ‏ءٍ مَعْلُومٍ إِلَى وَقْتٍ مَعْلُومٍ وَ بَقِيَ لَهُ عَلَيْهَا وَقْتٌ فَجَعَلَهَا فِي حِلٍّ مِمَّا بَقِيَ لَهُ عَلَيْهَا وَ قَدْ كَانَتْ طَمِثَتْ قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهَا فِي حِلٍّ مِنْ أَيَّامِهَا بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ أَ يَجُوزُ أَنْ يَتَزَوَّجَهَا رَجُلٌ آخَرُ بِشَيْ‏ءٍ مَعْلُومٍ إِلَى وَقْتٍ مَعْلُومٍ عِنْدَ طُهْرِهَا مِنْ هَذِهِ الْحَيْضَةِ أَوْ يَسْتَقْبِلُ بِهَا حَيْضَةً أُخْرَى‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 164

فَأَجَابَ ع يَسْتَقْبِلُ حَيْضَةً غَيْرَ تِلْكَ الْحَيْضَةِ لِأَنَّ أَقَلَّ تِلْكَ الْعِدَّةِ حَيْضَةٌ وَ طَهَارَةٌ تَامَّةٌ وَ سَأَلَ عَنِ الْأَبْرَصِ وَ الْمَجْذُومِ وَ صَاحِبِ الْفَالِجِ هَلْ يَجُوزُ شَهَادَتُهُمْ فَقَدْ رُوِيَ لَنَا أَنَّهُمْ لَا يَؤُمُّونَ الْأَصِحَّاءَ فَأَجَابَ ع إِنْ كَانَ مَا بِهِمْ حادث [حَادِثاً] جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ وَ إِنْ كَانَ وِلَادَةً لَمْ تَجُزْ وَ سَأَلَ هَلْ يَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ امْرَأَتِهِ فَأَجَابَ ع إِنْ كَانَتْ رُبِّيَتْ فِي حَجْرِهِ فَلَا يَجُوزُ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ رُبِّيَتْ فِي حَجْرِهِ وَ كَانَتْ أُمُّهَا فِي غَيْرِ حِبَالِهِ‏[3] فَقَدْ رُوِيَ أَنَّهُ جَائِزٌ وَ سَأَلَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَتَزَوَّجَ بِنْتَ ابْنَةِ امْرَأَةٍ ثُمَّ يَتَزَوَّجَ جَدَّتَهَا بَعْدَ ذَلِكَ أَمْ لَا فَأَجَابَ ع قَدْ نُهِيَ عَنْ ذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْ رَجُلٍ ادَّعَى عَلَى رَجُلٍ أَلْفَ دِرْهَمٍ أَقَامَ بِهَا الْبَيِّنَةَ الْعَادِلَةَ وَ ادَّعَى عَلَيْهِ أَيْضاً خَمْسَمِائَةِ دِرْهَمٍ فِي صَكٍّ آخَرَ[4] وَ لَهُ بِذَلِكَ كُلِّهِ بَيِّنَةٌ عَادِلَةٌ وَ ادَّعَى عَلَيْهِ أَيْضاً بِثَلَاثِ مِائَةِ دِرْهَمٍ فِي صَكٍّ آخَرَ وَ مِائَتَيْ دِرْهَمٍ فِي صَكٍّ آخَرَ وَ لَهُ بِذَلِكَ كُلِّهِ بَيِّنَةٌ عَادِلَةٌ وَ يَزْعُمُ الْمُدَّعَى عَلَيْهِ أَنَّ هَذِهِ الصِّكَاكَ كُلَّهَا قَدْ دَخَلَتْ فِي الصَّكِّ الَّذِي بِأَلْفِ دِرْهَمٍ وَ الْمُدَّعِي يُنْكِرُ أَنْ يَكُونَ كَمَا زَعَمَ فَهَلْ تَجِبُ عَلَيْهِ الْأَلْفُ الدِّرْهَمِ مَرَّةً وَاحِدَةً أَوْ يَجِبُ عَلَيْهِ كَمَا يُقِيمُ الْبَيِّنَةَ بِهِ وَ لَيْسَ فِي الصِّكَاكِ اسْتِثْنَاءٌ إِنَّمَا هِيَ صِكَاكٌ عَلَى وَجْهِهَا فَأَجَابَ ع يُؤْخَذُ مِنَ الْمُدَّعَى عَلَيْهِ أَلْفُ دِرْهَمٍ وَ هِيَ الَّتِي لَا شُبْهَةَ فِيهَا

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 165

وَ تُرَدُّ الْيَمِينُ فِي الْأَلْفِ الْبَاقِي عَلَى الْمُدَّعِي فَإِنْ نَكَلَ فَلَا حَقَّ لَهُ وَ سَأَلَ عَنْ طِينِ الْقَبْرِ يُوضَعُ مَعَ الْمَيِّتِ فِي قَبْرِهِ هَلْ يَجُوزُ ذَلِكَ أَمْ لَا فَأَجَابَ ع يُوضَعُ مَعَ الْمَيِّتِ فِي قَبْرِهِ وَ يُخْلَطُ بِحَنُوطِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ سَأَلَ فَقَالَ رُوِيَ لَنَا عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ كَتَبَ عَلَى إِزَارِ إِسْمَاعِيلَ ابْنُهُ إِسْمَاعِيلُ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَهَلْ يَجُوزُ لَنَا أَنْ نَكْتُبَ مِثْلَ ذَلِكَ بِطِينِ الْقَبْرِ أَمْ غَيْرِهِ فَأَجَابَ ع يَجُوزُ ذَلِكَ وَ سَأَلَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يُسَبِّحَ الرَّجُلُ بِطِينِ الْقَبْرِ وَ هَلْ فِيهِ فَضْلٌ فَأَجَابَ ع يُسَبِّحُ بِهِ فَمَا مِنْ شَيْ‏ءٍ مِنَ التَّسْبِيحِ أَفْضَلَ مِنْهُ وَ مِنْ فَضْلِهِ أَنَّ الرَّجُلَ يَنْسَى التَّسْبِيحَ وَ يُدِيرُ السُّبْحَةَ فَيُكْتَبُ لَهُ التَّسْبِيحُ وَ سَأَلَ عَنِ السَّجْدَةِ عَلَى لَوْحٍ مِنْ طِينِ الْقَبْرِ وَ هَلْ فِيهِ فَضْلٌ فَأَجَابَ ع يَجُوزُ ذَلِكَ وَ فِيهِ الْفَضْلُ وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ يَزُورُ قُبُورَ الْأَئِمَّةِ ع هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَسْجُدَ عَلَى الْقَبْرِ أَمْ لَا وَ هَلْ يَجُوزُ لِمَنْ صَلَّى عِنْدَ بَعْضِ قُبُورِهِمْ ع أَنْ يَقُومَ وَرَاءَ الْقَبْرِ وَ يَجْعَلَ الْقَبْرَ قِبْلَةً أَمْ يَقُومُ عِنْدَ رَأْسِهِ أَوْ رِجْلَيْهِ وَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَتَقَدَّمَ الْقَبْرَ وَ يُصَلِّيَ وَ يَجْعَلَ الْقَبْرَ خَلْفَهُ أَمْ لَا فَأَجَابَ ع أَمَّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلَا يَجُوزُ فِي نَافِلَةٍ وَ لَا فَرِيضَةٍ وَ لَا زِيَارَةٍ وَ الَّذِي عَلَيْهِ الْعَمَلُ أَنْ يَضَعَ خَدَّهُ الْأَيْمَنَ عَلَى الْقَبْرِ وَ أَمَّا الصَّلَاةُ فَإِنَّهَا خَلْفَهُ وَ يَجْعَلُ الْقَبْرَ أَمَامَهُ وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يُصَلِّيَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا عَنْ يَمِينِهِ وَ لَا عَنْ يَسَارِهِ لِأَنَّ الْإِمَامَ ع لَا يُتَقَدَّمُ عَلَيْهِ وَ لَا يُسَاوَى وَ سَأَلَ فَقَالَ هَلْ يَجُوزُ لِلرَّجُلِ إِذَا صَلَّى الْفَرِيضَةَ أَوِ النَّافِلَةَ وَ بِيَدِهِ السُّبْحَةُ أَنْ يُدِيرَهَا وَ هُوَ فِي الصَّلَاةِ فَأَجَابَ ع يَجُوزُ ذَلِكَ إِذَا خَافَ السَّهْوَ وَ الْغَلَطَ وَ سَأَلَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يُدِيرَ السُّبْحَةَ بِيَدِهِ الْيَسَارِ إِذَا سَبَّحَ أَوْ لَا يَجُوزُ فَأَجَابَ ع يَجُوزُ ذَلِكَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 166

وَ سَأَلَ فَقَالَ رُوِيَ عَنِ الْفَقِيهِ فِي بَيْعِ الْوُقُوفِ خَبَرٌ مَأْثُورٌ إِذَا كَانَ الْوَقْفُ عَلَى قَوْمٍ بِأَعْيَانِهِمْ وَ أَعْقَابِهِمْ فَاجْتَمَعَ أَهْلُ الْوَقْفِ عَلَى بَيْعِهِ وَ كَانَ ذَلِكَ أَصْلَحَ لَهُمْ أَنْ يَبِيعُوهُ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يَشْتَرِيَ مِنْ بَعْضِهِمْ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعُوا كُلُّهُمْ عَلَى الْبَيْعِ أَمْ لَا يَجُوزُ إِلَّا أَنْ يَجْتَمِعُوا كُلُّهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَ عَنِ الْوَقْفِ الَّذِي لَا يَجُوزُ بَيْعُهُ فَأَجَابَ ع إِذَا كَانَ الْوَقْفُ عَلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ فَلَا يَجُوزُ بَيْعُهُ وَ إِنْ كَانَ عَلَى قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلْيَبِعْ كُلُّ قَوْمٍ مَا يَقْدِرُونَ عَلَى بَيْعِهِ مُجْتَمِعِينَ وَ مُتَفَرِّقِينَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ-[5] وَ سَأَلَ هَلْ يَجُوزُ لِلْمُحْرِمِ أَنْ يُصَيِّرَ عَلَى إِبْطِهِ الْمَرْتَكَ أَوِ التُّوتِيَاءَ[6] لِرِيحِ الْعَرَقِ أَمْ لَا يَجُوزُ فَأَجَابَهُ يَجُوزُ ذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنِ الضَّرِيرِ إِذَا أُشْهِدَ فِي حَالِ صِحَّتِهِ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ كُفَّ بَصَرُهُ وَ لَا يَرَى خَطَّهُ فَيَعْرِفَهُ هَلْ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ‏[7] أَمْ لَا وَ إِنْ ذَكَرَ هَذَا الضَّرِيرُ الشَّهَادَةَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى شَهَادَتِهِ أَمْ لَا يَجُوزُ فَأَجَابَ ع إِذَا حَفِظَ الشَّهَادَةَ وَ حَفِظَ الْوَقْتَ جَازَتْ شَهَادَتُهُ وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ يُوقِفُ ضَيْعَةً أَوْ دَابَّةً وَ يُشْهِدُ عَلَى نَفْسِهِ بِاسْمِ بَعْضِ وُكَلَاءِ الْوَقْفِ ثُمَّ يَمُوتُ هَذَا الْوَكِيلُ أَوْ يَتَغَيَّرُ أَمْرُهُ وَ يَتَوَلَّى غَيْرُهُ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَشْهَدَ الشَّاهِدُ لِهَذَا الَّذِي أُقِيمَ مَقَامَهُ إِذَا كَانَ أَصْلُ الْوَقْفِ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ أَمْ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 167

فَأَجَابَ ع لَا يَجُوزُ غَيْرُ ذَلِكَ لِأَنَّ الشَّهَادَةَ لَمْ تَقُمْ لِلْوَكِيلِ وَ إِنَّمَا قَامَتْ لِلْمَالِكِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ‏-[8] وَ سَأَلَ عَنِ الرَّكْعَتَيْنِ الْأُخْرَاوَيْنِ قَدْ كَثُرَتْ فِيهِمَا الرِّوَايَاتُ فَبَعْضٌ يَرْوِي أَنَّ قِرَاءَةَ الْحَمْدِ وَحْدَهَا أَفْضَلُ وَ بَعْضٌ يَرْوِي أَنَّ التَّسْبِيحَ فِيهِمَا أَفْضَلُ فَالْفَضْلُ لِأَيِّهِمَا لِنَسْتَعْمِلَهُ فَأَجَابَ ع قَدْ نَسَخَتْ قِرَاءَةُ أُمِّ الْكِتَابِ فِي هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ التَّسْبِيحَ وَ الَّذِي نَسَخَ التَّسْبِيحَ قَوْلُ الْعَالِمِ ع كُلُّ صَلَاةٍ لَا قِرَاءَةَ فِيهَا فَهِيَ خِدَاجٌ‏[9] إِلَّا لِلْعَلِيلِ أَوْ مَنْ يَكْثُرُ عَلَيْهِ السَّهْوُ فَيُتَخَوَّفُ بُطْلَانُ الصَّلَاةِ عَلَيْهِ وَ سَأَلَ فَقَالَ يُتَّخَذُ عِنْدَنَا رُبُّ الْجَوْزِ[10] لِوَجَعِ الْحَلْقِ وَ الْبَحْبَحَةِ يُؤْخَذُ الْجَوْزُ

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 168

الرَّطْبُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَنْعَقِدَ وَ يُدَقُّ دَقّاً نَاعِماً وَ يُعْصَرُ مَاؤُهُ وَ يُصَفَّى وَ يُطْبَخُ عَلَى النِّصْفِ وَ يُتْرَكُ يَوْماً وَ لَيْلَةً ثُمَّ يُنْصَبُ عَلَى النَّارِ وَ يُلْقَى عَلَى كُلِّ سِتَّةِ أَرْطَالٍ مِنْهُ رِطْلُ عَسَلٍ وَ يُغْلَى وَ يُنْزَعُ رَغْوَتُهُ وَ يُسْحَقُ مِنَ النُّوشَادُرِ وَ الشَّبِّ الْيَمَانِيِّ مِنْ كُلِّ وَاحِدٍ نِصْفُ مِثْقَالٍ وَ يُدَافُ بِذَلِكَ إِلَى الْمَاءِ وَ يُلْقَى فِيهِ دِرْهَمُ زَعْفَرَانٍ مَسْحُوقٍ وَ يُغْلَى وَ يُؤْخَذُ رَغْوَتُهُ وَ يُطْبَخُ حَتَّى يَصِيرَ مِثْلَ الْعَسَلِ ثَخِيناً ثُمَّ يُنْزَلُ عَنِ النَّارِ وَ يَبْرُدُ وَ يُشْرَبُ مِنْهُ فَهَلْ يَجُوزُ شُرْبُهُ أَمْ لَا فَأَجَابَ ع إِذَا كَانَ كَثِيرُهُ يُسْكِرُ أَوْ يُغَيِّرُ فَقَلِيلُهُ وَ كَثِيرُهُ حَرَامٌ وَ إِنْ كَانَ لَا يُسْكِرُ فَهُوَ حَلَالٌ وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ تَعْرِضُ لَهُ حَاجَةٌ مِمَّا لَا يَدْرِي أَنْ يَفْعَلَهَا أَمْ لَا فَيَأْخُذُ خَاتَمَيْنِ فَيَكْتُبُ فِي أَحَدِهِمَا نَعَمِ افْعَلْ وَ فِي الْآخَرِ لَا تَفْعَلْ فَيَسْتَخِيرُ اللَّهَ مِرَاراً[11] ثُمَّ يَرَى فِيهِمَا فَيُخْرِجُ أَحَدَهُمَا فَيَعْمَلُ بِمَا يَخْرُجُ فَهَلْ يَجُوزُ ذَلِكَ أَمْ لَا وَ الْعَامِلُ بِهِ وَ التَّارِكُ لَهُ أَ هُوَ يَجُوزُ مِثْلَ الِاسْتِخَارَةِ أَمْ هُوَ سِوَى ذَلِكَ فَأَجَابَ ع الَّذِي سَنَّهُ الْعَالِمُ ع فِي هَذِهِ الِاسْتِخَارَةِ بِالرِّقَاعِ وَ الصَّلَاةِ وَ سَأَلَ عَنْ صَلَاةِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي أَيِّ أَوْقَاتِهَا أَفْضَلُ أَنْ تُصَلَّى فِيهِ وَ هَلْ فِيهَا قُنُوتٌ وَ إِنْ كَانَ فَفِي أَيِّ رَكْعَةٍ مِنْهَا فَأَجَابَ ع أَفْضَلُ أَوْقَاتِهَا صَدْرُ النَّهَارِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ ثُمَّ فِي أَيِّ الْأَيَّامِ شِئْتَ وَ أَيِّ وَقْتٍ صَلَّيْتَهَا مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ فَهُوَ جَائِزٌ وَ الْقُنُوتُ مَرَّتَانِ فِي الثَّانِيَةِ قَبْلَ الرُّكُوعِ وَ الرَّابِعَةِ وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ يَنْوِي إِخْرَاجَ شَيْ‏ءٍ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ إِخْوَانِهِ ثُمَّ يَجِدُ فِي أَقْرِبَائِهِ مُحْتَاجاً أَ يَصْرِفُ ذَلِكَ عَمَّنْ نَوَاهُ لَهُ إِلَى قَرَابَتِهِ فَأَجَابَ ع يَصْرِفُهُ إِلَى أَدْنَاهُمَا وَ أَقْرَبِهِمَا مِنْ مَذْهَبِهِ فَإِنْ ذَهَبَ إِلَى قَوْلِ‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 169

الْعَالِمِ ع لَا يَقْبَلُ اللَّهُ الصَّدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ-[12] فَلْيَقْسِمْ بَيْنَ الْقَرَابَةِ وَ بَيْنَ الَّذِي نَوَى حَتَّى يَكُونَ قَدْ أَخَذَ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ وَ سَأَلَ فَقَالَ قَدِ اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِي مَهْرِ الْمَرْأَةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِذَا دَخَلَ بِهَا سَقَطَ الْمَهْرُ وَ لَا شَيْ‏ءَ لَهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ هُوَ لَازِمٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَكَيْفَ ذَلِكَ وَ مَا الَّذِي يَجِبُ فِيهِ فَأَجَابَ ع إِنْ كَانَ عَلَيْهِ بِالْمَهْرِ كِتَابٌ فِيهِ دَيْنٌ فَهُوَ لَازِمٌ لَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ كِتَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الصَّدَقَاتِ سَقَطَ إِذَا دَخَلَ بِهَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ كِتَابٌ فَإِذَا دَخَلَ بِهَا سَقَطَ بَاقِي الصَّدَاقِ‏[13]

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 170

وَ سَأَلَ فَقَالَ رُوِيَ عَنْ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلَاةِ فِي الْخَزِّ الَّذِي يُغَشُّ بِوَبَرِ الْأَرَانِبِ فَوَقَّعَ يَجُوزُ وَ رُوِيَ عَنْهُ أَيْضاً أَنَّهُ لَا يَجُوزُ فَأَيَّ الْأَمْرَيْنِ نَعْمَلُ بِهِ فَأَجَابَ ع إِنَّمَا حَرُمَ فِي هَذِهِ الْأَوْبَارِ وَ الْجُلُودِ فَأَمَّا الْأَوْبَارُ وَحْدَهَا فَحَلَالٌ-[14] وَ قَدْ سُئِلَ بَعْضُ الْعُلَمَاءِ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ الصَّادِقِ ع لَا يُصَلَّى فِي الثَّعْلَبِ وَ لَا فِي الثَّوْبِ الَّذِي يَلِيهِ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى الْجُلُودَ دُونَ غَيْرِهِ وَ سَأَلَ فَقَالَ نجد [يُتَّخَذُ] بِأَصْفَهَانَ ثِيَابٌ عُنَّابِيَّةٌ-[15] عَلَى عَمَلِ الْوَشْيِ مِنْ قَزٍّ وَ إِبْرِيسَمٍ هَلْ تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا أَمْ لَا فَأَجَابَ ع لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ إِلَّا فِي ثَوْبٍ سَدَاهُ أَوْ لَحْمَتُهُ قُطْنٌ أَوْ كَتَّانٌ وَ سَأَلَ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَيْنِ بِأَيِّهِمَا يَبْدَأُ بِالْيَمِينِ أَوْ يَمْسَحُ عَلَيْهِمَا جَمِيعاً فَأَجَابَ ع يَمْسَحُ عَلَيْهِمَا جَمِيعاً مَعاً-[16] فَإِنْ بَدَأَ بِإِحْدَاهُمَا قَبْلَ الْأُخْرَى فَلَا يَبْتَدِئُ إِلَّا بِالْيَمِينِ وَ سَأَلَ عَنْ صَلَاةِ جَعْفَرٍ فِي السَّفَرِ هَلْ يَجُوزُ أَنْ تُصَلَّى أَمْ لَا فَأَجَابَ ع يَجُوزُ ذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْ تَسْبِيحِ فَاطِمَةَ ع مَنْ سَهَا فَجَازَ التَّكْبِيرَ أَكْثَرَ مِنْ أَرْبَعٍ وَ ثَلَاثِينَ هَلْ يَرْجِعُ إِلَى أَرْبَعٍ وَ ثَلَاثِينَ أَوْ يَسْتَأْنِفُ وَ إِذَا سَبَّحَ تَمَامَ سَبْعَةٍ وَ سِتِّينَ هَلْ يَرْجِعُ إِلَى سِتَّةٍ وَ سِتِّينَ أَوْ يَسْتَأْنِفُ وَ مَا الَّذِي يَجِبُ فِي ذَلِكَ فَأَجَابَ ع إِذَا سَهَا فِي التَّكْبِيرِ حَتَّى تَجَاوَزَ أربع [أَرْبَعاً] وَ ثَلَاثِينَ عَادَ إِلَى ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ يَبْنِي عَلَيْهَا وَ إِذَا سَهَا فِي التَّسْبِيحِ فَتَجَاوَزَ سَبْعاً وَ سِتِّينَ تَسْبِيحَةً عَادَ إِلَى‏

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏53، ص: 171

سِتٍّ وَ سِتِّينَ وَ بَنَى عَلَيْهَا فَإِذَا جَاوَزَ التَّحْمِيدَ مِائَةً فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ‏[17].[18]


[1] ( 2) القائل هو أبو القاسم بن روح النوبختى وكيل الناحية و سفيرها، و مراده بالفقيه هو القائم المهدى عليه السلام.

[2] ( 1) راجع الزخرف: 71.

[3] ( 1) هذا هو الصحيح كما نقله الحرّ العامليّ في كتاب النكاح ب 18 من أبواب ما يحرم بالمصاهرة تحت الرقم 7. و في المصدر« فى غير عياله» و في الأصل المطبوع« من غير عياله». و معنى قوله عليه السلام« و كانت امها في غير حباله» أي لم تكن تحته.

[4] ( 2) صك: معرب چك بالفارسية، و هو كتاب الإقرار بالمال أو غيره.

[5] ( 1) أخرجه الحرّ العامليّ في الوسائل كتاب الوقوف و الصدقات الباب السادس تحت الرقم 9، و قال: ظاهر الجواب هنا عدم تأبيد الوقف، فيرجع وصية أو ميراثا.

[6] ( 2) المرتك: المرتج: و هو ما يعالج به ذفر الابط، و قيل: هو المرداسنج( معرب مردار سنگ) يتخذ للمراهم، و التوتيا: حجر يكتحل به و انما يعالج به الابط لانه يسد سيلان العرق.

[7] ( 3) المصدر خال عن ذلك، و الانسب أن يكون بعد قوله« جازت شهادته».

و قد مر نظيره في قوله« يجوز ذلك، و الحمد للّه».

[8] ( 1) الطلاق: 2.

[9] ( 2) الخداج النقصان، يريد أن ترك القراءة في أي ركعة من الصلاة نقصان فيها و ذلك لان كل صلاة هي مركب من ركعة أو ركعات فكما تقرأ في الركعة الأولى و هكذا الثانية لئلا تكون خداجا فهكذا في الثالثة و الرابعة، و الى هذا ذهب من قال بوجوب القراءة في الأخيرتين حال الاختيار، و أن التسبيح انما هو للمأموم، حيث لا يسمع قراءة الامام.

و أمّا الحديث و لفظه« كل صلاة لم يقرأ فيها فاتحة الكتاب فهي خداج» فقد روى عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله كما نقله السيّد الرضيّ في المجازات النبويّة ص 70 و رواه أبو داود في سننه ج 1 ص 188، و أخرجه السيوطي في الجامع الصغير عن مسند أحمد و سنن الكبرى للبيهقيّ.

فمع أن المصطلح عند الاصحاب أنهم يطلقون« العالم» على الإمام الكاظم عليه السلام لكن يظهر من التوقيع أنّه يطلق العالم و يضيف إليه الأحاديث المروية عن الرسول الاكرم رعاية للتقية، و سيجي‏ء مثل ذلك عند قوله« لا يقبل اللّه الصدقة و ذو رحم محتاج».

[10] ( 3) الرب: المطبوخ من الفواكه، و البحبحة: البحة، أو الصحيح: البححة كذبحة- داء في الحنجرة يورث خشونة و غلظة في الصوت، و الشب- بالفتح و التشديد حجارة بيض، و منها زرق، و كلها من الزاج، و أجوده اليمانيّ، و الدوف: الخلط، و كثيرا ما يستعمل في معالجة الأدوية.

[11] ( 1) أي يدعو اللّه و يطلب منه خيرته، فيقول:« استخيرك اللّهمّ خيرة في عافية» أو نحو ذلك.

 

[12] ( 1) رواه في الاختصاص ص 219 بإسناده عن الحسين بن على عليهما السلام و لفظه« سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: ابدأ بمن تعول: أمك و أباك و أختك و أخاك ثمّ أدناك فأدناك، و قال: لا صدقه و ذو رحم محتاج» أخرجه المصنّف في البحار ج 20 ص 39، و أخرجه النوريّ في المستدرك ج 1 ص 536، و أخرجه بمضمونه السيوطي في الجامع الصغير عن النسائى و الطبراني في معجمه الكبير، على ما في السراج المنير ج 1 ص 22.

 

[13] ( 2) تراه في الوسائل باب 8 من أبواب المهور تحت الرقم 16، و فيه الأحاديث المثبتة للمهر، و النافية لها، و ظاهرها و ظاهر هذا الحديث أن ذلك حين المنازعة و طرح الدعوى على الزوج لا أن الدخول يسقط المهر، فان ثبوته مفروغ عنه مسلم بالضرورة من الدين و لم يكن ليسأل عنه أحد.

و وجه الحديث أنّه قد كانت العادة في تلك الازمان طبقا لقوله تعالى‏\i« وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً»\E و قوله:\i« وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً»\E و تبعا لسنة رسوله صلّى اللّه عليه و آله، حيث كان يبعث بالمهر اليهن قبل الدخول، أن يدفع الازواج مهورهن حين الزواج قبل الدخول، و كان هذه السيرة ظاهر حالهم.

فلو ادعت بعد الدخول أن المهر تمامه أو بعضه باق على ذمّة الزوج، و لم يكن لها صك أو بينة، أسقط الحاكم ادعاءها المهر، حيث ان الدخول يشعر بظاهر الحال و السيرة الجارية عند المسلمين حتّى الآن على أن الزوج قد دفع إليها المهر.

[14] ( 1) أخرجه الحرّ العامليّ باب 10 من أبواب لباس المصلى تحت الرقم 15، و قال:

لعل التحريم في الجلود مخصوص بالارانب و الرخصة في وبرها محمولة على التقية.

[15] ( 2) في المصدر ص 252« عتابية» و في الوسائل ب 13، الرقم 8« ثياب فيها عتابية».

[16] ( 3) لقوله تعالى:\i« وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ»\E فجمع بين الرجلين.

[17] ( 1) راجع المصدر ص 249- 252.

[18] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط – بيروت) – بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

 

نامه دوم